صبح از کربلا راه افتادیم سمت حرم امامین عسکریین علیهما السلام؛ سامرا
قبل از اذان ظهر رسیدیم
نماز و زیارت و صفا و اشک
همش این جمله از آیت الله.... که به مناسبت تخریب سامرا بیان فرموده بودند توی گوشم بود
و گاهی زیر لب زمزمه می کردم:
...شماها که عمری نان امام زمان خوردید امشب به خانه هاتون می روید
خانه های شما آباد
ولی خانه پدر امام عصر یه شمع و چراغ نداره
این درد رو انسان کجا ببره
و علی الاطائب من آل طه و یس
فلیبک الباکون
و ایاهم فلیندب النادبون
و لمثلهم فلتذرف الدموع
ولیصرخ الصارخون
و یضج الضاجون
در راه برگشت رفتیم زیارت سید محمد
بعد از زیارت به درخواست روحانی کاروان موندیم تا نماز مغرب و عشا
نماز رو که اقامه کردیم رفتیم تا سوار اتوبوس بشیم
راننده عراقی اتوبوس از شدت عصبانیت فقط داد میزد
از هر جمله ای فقط یکی دو کلمه رو میشد تشخیص بدیم
به هر حال راه افتادیم بسوی بغداد
بین راه اتوبوسی رو دیدیم که چهل دقیقه ای زودتر از ما راه افتاده بودند!!!
کاروان از رشت اومده بودند
از این جا به بعد رو حتما از اخبار و تلویزیون شنیدید!!!
یوم الحسرت یعنی اینکه من ببینم نوجوانی سیزده ساله
از رشت
به سعادت شهادت رسیده و من مبهوت این لیاقت
برای راننده بیلغور می کردم که:
خیرک فی تاخیر
الخیر فی ما وقع
بوی(باباجون) سد الباب الوراء (در عقب رو ببند!!!)
.....!!!!
نظر |